کتاب هنر شفاف اندیشیدن
درباره کتاب هنر شفاف اندیشیدن
بهترین تعریف از کلیت کتاب هنر شفاف اندیشیدن این است که مجسم کنید در مقابل یک صفحهی بزرگ و رنگی ایستادهاید که میتوانید تنها بخش بسیار کوچکی از پشت صفحه را ببینید. پس این احتمال وجود دارد که همهی آنچه شما میبینید، واقعی و جامع نبوده و اتفاقات بسیار بیشتری در پشت صفحه در حال رخ دادن است که دیده نمیشود! آدمها قادر به دیدن بخشی از آنها نیستند و همین اتفاق باعث میشود خطاهای شناختی رخ دهند!
رولف دوبلی اقرار دارد از آنجا که یک جامعهشناس نیست، و تحقیقات مستقیمی روی موضوع خطاهای شناختی انجام نداده است، در خصوص این کتاب کارش تعیین و تبیین و ترجمهی سلسله رفتارها بوده است. این کتاب حاوی دستورالعمل نیست و مثلا مطالبی مثل «هفت گام برای یک زندگی بی خطا» در آن جای ندارد.کتاب هنر شفاف اندیشیدن تنها زاویه دید دیگری به خواننده میدهد.
از طرفی خطاهای شناختی طی سالهای متمادی در افراد رخنه کردهاند و دست شستن از آن به سادگی ممکن نیست. خاموش کردن آن هم شاید با اراده بشر ممکن نبوده، و گاها این خطاها حتی خطرناک نیستند. میتوان آنها را شناخت و به آن مسیر داد. شاید با کمک این کتاب بتوانیم در بهترین حالت خطاهای شناختی خود را پیدا نموده و از انجام دوباره آن جلوگیری کنیم و شاهد موفقیتی کوچک باشیم. این کار نیازمند کوششی طاقتفرسا نیست و مهمترین چیزی که به آن نیاز داریم پرهیز از بیخردی است.
رولف دوبلی در این کتاب، بر اساس مشاهدات علمی، نتایج آماری، استدلال و به کمک مثالهای ملموس و قابلفهم به خوبی برخی از رایجترین خطاهای شناختی را مطرح میکند. او فقط میخواهد با زبانی ساده نسبت به قفس غفلت و خطاهای فکری معمول آگاهمان کند. برای فردایی بهتر، همه ما به هنر شفاف اندیشیدن نیاز داریم. گاهی حتی الگوهای این کتاب بر خلاف تصورات عمومی است و مخالف مسائلی مثل تلاش بی حد و مرز و خواستن، توانستن است. به عنوان مثال آدمها معمولاً بیشتر اطلاعات خود را دست بالا میگیرند تا دست پایین یا اینکه خطر از دست دادن یک چیز خیلی بیشتر افراد را برانگیخته میکند تا امکان به دست آوردن یک چیز مشابه.
کتاب هنر شفاف اندیشیدن به زبانهای مختلفی ترجمه شده و در کشورهای آلمان، سوئیس، انگلستان، کرهجنوبی، هند، ایرلند، سنگاپور و همچنین ایران در لیست کتابهای پرفروش قرار دارد. این کتاب پرفروش در سال ۲۰۱۴ برنده جایزه کتاب سال مدیریت CMI شده و شکل جدید اندیشیدن و مواجهه با موقعیتهای زندگی را یاد میدهد.
از خواندن کتاب هنر شفاف اندیشیدن چه درسهایی میگیریم؟
زندگی کردن بدون اشتباه ناممکن است و ممکن است رباتگونه به نظر برسد. مهم اما این است که با کاوش ذهن خود متوجه الگوهای رفتاری خود شده و بدون حاشیه و کادربندی قبلی در تصمیمات و رفتار خود دقیق شویم.
حرف اصلی کتاب هنر شفاف اندیشیدن این است که باید محدودیتهای ذهن خود را بشناسیم و این محدودیتها از هر شخص به شخص دیگر میتواند متقاوت باشد، البته امکان عمومیت داشتن آن بالاست. همچنین بزرگترین درس این کتاب این است که همه چیز را نمیتوان تحت کنترل گرفت. پشت هر اتفاقی سلسلهای از اتفاقات دیگر است و به صورت سطحی نمیتوان تصمیمگیری نمود یا قضاوت کرد.
بخشی از کتاب هنر شفاف اندیشیدن
خطای بقا
ریک به هر کجا مینگرد ستارگان راک را میبیند. صفحهٔ تلویزیون، روی جلد مجلات، در برنامههای کنسرت و در سایتهای هواداری آنلاین، آنها همهجا ظاهر میشوند. نمیتوان آهنگهایشان را در بازار، رادیو یا سالنهای بدنسازی نشنید. ستارگان راک همهجا هستند. خیلی پُرشمارند و موفق. ریک که از داستانهای قهرمانان پُرشمار گیتاریست هیجانزده شده بود یک گروه موسیقی راه انداخت. آیا موفق خواهد شد؟ احتمالش فقط کمی بیشتر از صفر است. او هم به احتمال زیاد مثل بقیه، کارش به قبرستان موسیقیدانان ناکام خواهد کشید. این گورستان، ده هزار برابر صحنهٔ اجرای زنده، در خود موسیقیدان جای داده، اما جز سوپراستارهای شکستخورده، هیچ خبرنگاری به این
افراد ناکام علاقه نشان نمیدهد. برای همین، این گورستان از بیرون، نامرئی بهنظر میرسد.
در زندگی روزمره، چون موفقیت بیش از ناکامی به چشم میآید، دایماً شانس موفقیت خود را بیشازاندازه تخمین میزنی. تو هم (مثل ریک)، به عنوان کسی که هنوز وارد ماجرا نشده، تسلیم یک توهم هستی و نمیدانی شانس موفقیت چهقدر پایین است. ریک، مثل خیلیهای دیگر، قربانی خطای بقاست.
پشتسر هر نویسندهٔ موفق میتوانی صد نویسندهٔ دیگر را پیدا کنی که کتابهایشان هرگز به فروش نمیرسد. پشتسر آنها هم صد نویسندهٔ دیگر هست که ناشری پیدا نکردهاند. پشتسر آنها هم باز صد نفر دیگر که دستنوشتههای ناتمامشان روی تاقچه خاک میخورد و پشتسر آنها هم باز صد نفر دیگر هست که رؤیای این را دارند که روزی کتابی بنویسند. بااینحال، فقط از نویسندگان موفق میشنوی (که امروزه خیلی از آنها خودشان کتابشان را چاپ میکنند) و نمیتوانی تشخیص بدهی احتمال موفقیت ادبی چهقدر کم است. در مورد عکاسان، مؤسسان شرکت، هنرمندان، ورزشکاران، معماران، برندگان جایزهٔ نوبل، مجریهای تلویزیونی و ملکههای زیبایی نیز داستان همینگونه است. رسانهها علاقهای به نبش قبر در قبرستان افراد ناموفق ندارند و این اصلاً کار آنها نیست. برای اجتناب از خطای بقا، باید این نبش قبر را خودت انجام بدهی.
زمانی که پول و ریسک در میان باشد، با خطای بقا مواجه میشوی: فرض کن دوستت شرکت جدیدی راه میاندازد. تو هم جزء سرمایهگذاران احتمالی هستی و فکر میکنی فرصت خوبی نصیبت شده: شرکتی که اگر خوششانس باشی، میتواند گوگل بعدی باشد. اما واقعیت چیست؟ محتملترین سناریو نرسیدن این شرکت حتا به خط شروع است. دومین نتیجهٔ محتمل هم ورشکستگی ظرف سه سال است. از بین شرکتهایی که در سه سال اول دوام میآورند، بیشترشان هرگز بیش از ده کارمند نداشتهاند. پس این یعنی هیچوقت نباید پولی را که با زحمت به دست آوردهای به خطر بیندازی؟ نه لزوماً. اما باید متوجه باشی خطای بقا در کار است و مثل خردهشیشه بر سر راه موفقیت قرار دارد.
مثلاً متوسط شاخص صنعتی داوجونز را در نظر بگیر. از شرکتهایی تشکیل شده که از مشکلات جان سالم به دربردهاند. شرکتهای کوچک و شکستخورده وارد بازار بورس نمیشوند. بااینحال، این شاخص نمایانگر معاملات تجاری است. شاخص بورس نشاندهندهٔ وضعیت اقتصادی یک کشور نیست، همینطور که رسانهها لزوماً از تمام موسیقیدانها گزارش تهیه نمیکنند. تعداد زیاد کتابها و مربیان موفق هم باید تو را بدبین کند: افراد ناموفق دربارهٔ ناکامیهای خود نه کتاب مینویسند نه سخنرانی میکنند.
خطای بقا بهخصوص وقتی عضوی از تیمِ «برنده» باشی میتواند بسیار مخرب باشد. حتا اگر موفقیت تو ناشی از تصادف محض باشد، شباهتهایی با سایر تیمهای برنده پیدا میکنی که وسوسه میشوی از اینها به عنوان «عوامل موفقیت» یاد کنی. اما اگر به گورستان افراد و شرکتهای ناموفق سر بزنی، متوجه خواهی شد ساکنان آنجا هم خیلی از خصوصیاتی را داشتهاند که از علل موفقیت تو هستند.
نظر شما :